یک لوکوموتیوران قطار:
شش یا هفت ساله که بودم، دست مادرم را می گرفتم و گریه سر می دادم که مرا به ایستگاه ببرد. گاهی موفق می شدم و گاهی شکست می خوردم. یک سال برای تولدم کادویی برایم آوردند که شب ها باید کنارم بود تا خوابم می برد. بهترین تفریح دوران کودکیم همان شام و لقمه خوردن های در پارک ایستگاه بود. سال ها گذشت و درسم تمام شد، قبولی در آزمون استخدامی شد راه رسیدنم به آرزوی دوران کودکی و اکنون من یک لوکوموتیوران هستم!
کد خبر: ۲۴۳۹۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸